بخش کتابهای زندگینامه و خاطرات
کتاب برگی از دفتر آفتاب
مجموعه حاضر، شامل زندگینامه، ویژگیهای اخلاقی و علمی، دستورالعملها، حکایاتی از علمای گذشته از زبان ایشان و... میباشد.
کتاب بهجت عارفان در حدیث دیگران
کتاب بهجت عارفان در حدیث دیگران، درباره شخصیت آیتاللهالعظمی بهجت در نگاه علما و بزرگان است و بههمراه پیامهای تسلیت بهمناسب ارتحال ایشان، و نیز سخنان، نکات اخلاقی و دستورالعملهایی از آیتاللهالعظمی بهجت به چاپ رسیده است.
کتاب فریادگر توحید
نوشتهای که فراروی شماست، شرحی مختصر و در حد توان از حالات و ابعاد زندگی پیر فرزانۀ عابدان و صالحان، و باقیماندهای از تبار عارفان: حضرت آیتاللهالعظمی بهجت، و پاسخی است به نیاز روزافزون و عطش رهپویانی که استعدادهای مذهبی را در خود بیشتر جستوجو میکنند.
بخشی از مقدمه کتاب
کتاب به شیوه باران (مجموعه داستانهای کوتاه، جلد٣)
برای او که شیوۀ معمولش سکوت و کمگویی بود، «نگاه» میشد کبوتر نامهبر. به تکتک آدمهایی که میآمدند مسجد، نگاه میکرد. با نگاه سلام میداد، دلجویی میکرد. آنهایی را که ته صف و یا کنجی نشسته بودند و چندان به چشم نمیآمدند هم میدید. نیازمندها را رصد میکرد، به اطرافیانش میگفت: آن آقا را میبینید؟ هم او که جلوی در نشسته، این پول را بدهید بهش. یا آن دیگری را میبینید آن گوشه، این هدیه را بدهید ببرد.
خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت (قدس سره)
کتاب این بهشت، آن بهشت (مجموعه داستانهای کوتاه، جلد١)
گفت: «من در آمریکا زندگی میکنم. چهلوپنج کشور دنیا را دیدهام. شمال هم رفتهام و گیلان شما را دیدهام. جای قشنگی است. در دنیا جایی به این زیبایی ندیدهام؛ مثل بهشت است! شما جای به آن قشنگی را ول کردهاید آمدهاید اینجا؟»
آقا گفت: «ما آن بهشت را با این بهشت عوض کردهایم».
خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت (قدسسره)
کتاب رد پای سپید (مجموعه داستانهای کوتاه، جلد۵)
ردپای سفید
برف سنگین دیشب همهجا را سفید کرده بود.
فقط یک رد توی کوچه برفی مسجد بود؛
رد همان ماشینی که آقای بهجت را برای نماز میبرد...
خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت (قدسسره)
کتاب ذکرها فرشتهاند (مجموعه داستانهای کوتاه، جلد۴)
ذکرها فرشتهاند
توی حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها، مشغول نماز و دعا میشدند.
بلند هم که میشدند تا به خانه برگردند، باز هم زیر لب مشغول دعا بودند.
به سلامی یا سر تکان دادنی، به کسانی که اطرافش جمع میشدند
توجه میکردند و آرام از میان آنها، مسیرشان را باز میکردند و راه میرفتند.
دعای صباح و زیارت عاشورا را میشنیدم که زیر لب میخوانَد.
کسی هم اگر سؤالی داشت، پاسخش را میدادند
و از همانجایی که دعا را قطع کرده بودند، ادامهاش را میخواندند.
خاطراتی از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت (قدسسره)